پرسش :

«انزوا طلبی» چه آثار و پیامدهایی دارد؟


پاسخ :
انگیزه اصلى توجه انسان به مسائل اجتماعى و جامعه گرایى، از طبیعت انسان سرچشمه مى گیرد، و این جمله که «انسان مدنىّ بالطَّبع» است در میان همه جامعه شناسان، یک جمله شناخته شده اى است. گوشه گیرى و انزوا روح انسان را به شدّت آزار مى دهد، و بر اساس مطالعات جامعه شناسان در مورد افراد تارک دنیا، انزوا و گوشه گیرى اثر بدى در روح آنها گذارده و در آنان افسردگى و یأس و توهّم و در غالب اوقات تولید اختلال روانى مى کند.(1) و به همین دلیل یکى از بدترین شکنجه ها براى انسان، زندان هاى انفرادى است که حتى در صورت ضرورت نیز نباید ادامه یابد، زیرا به یقین موجب اختلال روانى مى شود، مگر در کسانى که روح عرفانى فوق العاده قوى داشته باشند و با خدا انس بگیرند، و راز و نیاز با او را جانشین همه چیز کنند.

البته توجه انسان به زندگى اجتماعى و گروهى تنها از طبیعت و فطرت او سرچشمه نمى گیرد. بلکه منطق و عقل نیز، این کار را به او توصیه مى کند. چرا که بدون زندگى اجتماعى، هیچ گونه رشد و ترقى نصیب انسان ها نمى شود، و اگر انسان ها از همدیگر جدا زندگى مى کردند، امروز تقریباً شبیه انسان هاى نخستین بودند، زیرا با یک مطالعه ساده مى توان فهمید که تمام علوم، دانش ها، معارف و صنایع، از ضمیمه شدن افکار، اندیشه ها و تجربیات به یکدیگر به وجود آمده، و همین امر است که قطار جامعه انسانى را به پیش رانده و از پیچ و خم ها عبور مى دهد، و به قلّه هاى ترقى و تکامل مى رساند. به طور کلى مى توان گفت که تنهایى و عُزلت سرچشمه بسیارى از مفاسد، بدبختى ها و ناکامى ها است، از جمله:

1ـ بسیارى از انحرافات فکرى و اعوجاج سلیقه، کج اندیشى و بدخُلقى، از انزوا و گوشه گیرى سرچشمه مى گیرد. به همین دلیل افراد منزوى غالباً افراد تندخو، سخت گیر، لجوج، و خودبزرگ بین هستند (البته این اصل مانند هر اصل دیگرى استثنائاتى دارد).

2ـ عجب و خود پسندى یکى دیگر از آثار گوشه گیرى و انزوا است. زیرا انسان بر اساس غریزه حبّ ذات، معمولاً به خود و آثارش سخت علاقه مند است، و هرگاه با دیگران معاشرت نداشته، و فضائل و کمالات آنها را نبیند و خویش را با آنها مقایسه نکند، سبب مى شود که خود را برترین و بالاترین انسان ها تصوّر کند. از این رو، عجب و خود بینى فوق العاده، از حالت توهّم و خیال پرورى حکایت مى کند. اما هنگامى که انسان با دیگران معاشرت کند، غالباً مى بیند که افراد فاضل تر، عالم تر، پاک تر و با تقواتر از او نیز وجود دارد، یا لااقل افراد زیادى همانند او هستند. از همین رو از عالم خیال و وهم و پندار فاصله مى گیرند، و از ادعاى بیهوده پرهیز مى کند.

3ـ سوء ظن به همه افراد حتى نزدیک ترین کسان، یکى دیگر از آثار منفى انزوا طلبى و گوشه گیرى است، و عجب اینکه سوء ظن سبب گوشه گیرى مى شود، و گوشه گیرى سبب سوء ظن بیشتر، این گونه افراد مردم را نادرست، آلوده، حق نشناس، حسود و کینه توز مى پندارند، ولى هرگاه در اجتماع ظاهر شوند، و دوستان خوبى براى خود برگزینند، به زودى مى فهمند که همه این توقعات باطل بوده است.

4ـ غافل ماندن از عیوب خویش. انسان معمولا به خاطر حب ذات، عیوب خود را نمى بیند، بلکه گاه عیوب خود را، صفات برجسته و نقطه هاى قوّت مى پندارد. چرا که انسان همیشه باید عیوب خود را در آیینه قضاوت دیگران تماشا کند، و ببینند افراد بى طرف و بى نظر درباره او چه مى گویند و چه انتقاد و ایرادى دارند، حتى انسان عیوب خود را در آیینه فکر بدخواهانش بهتر مى تواند ببیند، چرا که آنان در صدد عیب جویى هستند، و مو به مو شرح مى دهند؛ ولى افراد منزوى و گوشه گیر از چنین آئینه اى محرومند.

5ـ دور ماندن و محروم ماندن از تجربیات دیگران. فکر و نیروى هر انسانى محدود است و تنها بخش هاى کوچکى از زندگى را مى تواند تجربه کند. ولى اگر با دیگران مخصوصاً افراد صاحب نظر در تماس باشد، دریایى از علم و دانش و تجربه و آزمون در اختیار قرار مى گیرد، که مى تواند همه خواسته هاى خود را در آن بیابد، و مشکلات را به کمک این علوم و تجربه ها حل نماید. یکى از اسرار پیشرفت سریع علم در زمان ما، تشکیل کنگره ها، انجمن ها، و به اصطلاح همایش ها است که از مناطق مختلف یک کشور یا از نقاط مختلف دنیا در هر سال، و گاه در هر ماه جمع مى شوند و در این گردهمایى ها، فرآورده هاى علمى و تجربیات خود را به یکدیگر منتقل مى سازند، و گاه رسانه هاى عمومى جانشین این گردهمایى ها مى شود.

در نهایت، آثار و برکات اجتماع گرایى بیش از آن است که بتوان در این مختصر بیان کرد، و آنچه گفتیم گوشه اى از آن بود، همچنین زیان هاى انزوا طلبى و گوشه گیرى نیز فراتر از اینها است.

پی نوشت:
(1). جامعه شناسى، ساموئل کنیک، ترجمه: همدانى، مُشفق ، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1355ش، ص 428.

منبع: اخلاق در قرآن‏، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، مدرسة الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم‏، 1377 ش،‏ چاپ اول‏، ج 3، ص 461.